حاج قاسم دوسال گذشت، اما ذرهای از داغ شهادت تو در دل ما کم نشد!
بلند شو علمدار، علم رو بلند کن…
بازم پرچم این حرم رو بلند کن…
آن روزها، اولین روزهای بعد از پر کشیدنت را میگویم. من هنوز گیج بودم میان بغض و اشک.
شنبه بعد از آن جمعه تلخ، وقتی راه افتاده بودم توی خیابانهایی که به تو نمیرسیدند، هنوز باور نمیکردم نبودنت را روی زمین…
همان روز روی یک تکه از این شهر مهگرفته، مردی از تو خواند. نه پیش از آن و نه بعدش بغض و اشکش را ندیدم. او خواند و بغض جمعی ما یکصدا شکست. شکست و انگار تازه حقیقت تلخ پر کشیدنت آوار شد روی سرم.
روزهای بعدش باز هم مه و بغض و اشک و ناباوری…
تا آن روز که از کربلا و مشهد گذر کرده آمدی به دلهای داغدیده ما سری بزنی.
راه افتادم به سمتت، شاید با بودن در فضای پر از تو، کمی آرام بگیرد این دل…
و آن نماز غریب بیتکرار… نماز که نه، روضه پدر…که حتی صدایش را نمیشنیدم؛ اما بغضش را چرا.
بغضی که آراممان نکرد. آتش ریخت روی داغ دلمان…
دو سال از آن روزها میگذرد. از تو چه پنهان هنوز هم قلبم تحمل شهید کنار اسمت را ندارد.
ما چه خوشبخت بودیم که در روزگاری زندگی کردیم که عطر تو را داشت و چه تیرهبخت که حسرت نبودنت را به جان کشیدیم…
از وقتی که رفتی دنیا زیر و رو شده فرمانده…
در روز دوشنبه 13 دی ماه مراسم بزرگداشت دومین سالگرد عروج ملکوتی سردار سرافراز اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی در نمازخانه دبستان دخترانه امام حسین (ع) با حضور دانش آموزان و مداحی زیبای جناب آقای شیرمحمدی برگزار شد.